خاطره ی از شهید مرتضی آوینی
11 مرداد 1395 توسط آرامش
بسم الله الرحمن الرحیم
((به نماز سید كه نگاه میكردم،
ملائك را میدیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشستهاند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمیدانم, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
« نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» . بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.))
منبع: كتاب همسفر خورشید
راوی: اكبر بخشی